گرمی بسان آفتاب ؛ خاکت مرغوب و طلا
کشتی عشق می بری به شهر ما ای ناخدا !!!
گویی که شهد عسلت شیرین این زمین شده
خورشید رنگی دلت به رنگ مه جبین شده
از زلفک پرچین تو بوی عشق در دست باد
از اسم نازنین تو کمبرها آمد به یاد
ای سرزمین مادرییم از دشت ریحانم بگو !
از یاران آن شهید از آن سلیمانم بگو !
از مادری چون مه پری که مادری کردن به ما
از شیرزنی چون گلپری که مارها کشتن به پا
صیاد هر زمانه ای نومید ز صید دُر تو
دردانه ی خاک بلوچ، هیچ وقت ناامید نشو
دیدی که باز با دشنه ها خواستن بربادت کنند
در نقش آن پیرزنان شیرین و فرهادت کنند
بی خبر از زمانه اند همسایگان بی وفا
از پشت حنحر می زنند آن دوستان آشنا
تندی نکن بر خانه ام ؛ آتش مزن کاشانه ام
رشادتها دارم به دل از تاریخ زمانه ام ...
بوسه به خاکت می زنم ای که همیشه جاودان
فدای تو باشد تنم ای افتخار مکران ...
|
کجایی وجود من . . . ؟
کجایی که دنیایم در اندک
خاطراتمان تمام گذشت . . . ؟
کجایی که یاد نگاه های گوشه چشمت ،
چه دماری از روزگار لحظه های بی تو بودنم در اورده . . .
کجایی که ببینی تمام یقین دوست داشتنت
حال شکیست در نا خداگاه انکارم . . .
کجایی که بدانی در ان لحظه های بی وفایی هایم
چه به عشقت میبالیدم و
واژه ی نخواستن را نا خواسته
در وجودت فریاد میزدم . . .
کجایی که دوباره مرا
ندای دوستت دارم دهی و
وعده ی همشانه بودنمان را در زیر باران بدهی
تا اتش رسیدن را در احساسم بی اندازی . . .
کجایی که دوباره مرا وعده ی شانه های عاشقت
را برای به دوش کشیدن رسوایی با هم بودنمان دهی . . .
کجایی که ببینی بی تو رسوای با تو بودن
در حریم بی رحم تنهایی گشته ام . . .
کجایی جانان من که تنهایی ام
همه دنیاییست برای با یاد تو بودن و
زیر باران اشکانم شانه به شانه تو بودن و
در زیر لطف اندک خاطره هایمان خوش بودن است . . .
کجای که وجودم هر دم در سایه
یادم بر سرت داد میکشد که
: ""وای که چه بیرحمانه زیبایی""
کجایی . . . ؟ کجایی . . . ؟ کجایی . . .؟
میخوام شروع کنم ...
دوباره ...
شدم عین ادما ...
بیداری و سر خوشی و خنده و خواب ...
دلم پره
از غمایی که اخر شبا بهشون میرسم
و خنده های روزمو چوب میکنم سرشون
و پلکامو میبندم و خوابــ... .
میخوام دوباره برسم به گریه هام ... به غمام ...
روزا اخم باشم و شبا اشک...
این روزا زیاد میخندم
و اصلا خوب نیس ...
به خیلیا اهمیت میدم
و اصلا خوب نیس ...
این روزا ا دنیام خواسته دارم
و اصلا خوب نیس ...
میخوام دوباره سیـــــــــــاه باشم ...
سرد باشم و سنگ...
به یادت ...
سلام...
دوباره اومدم...
با خستگی هام...
با دلتنگی هام...
با بغضی که تو گلومه...
اومدم که بنویسم...
بنویسم و بنویسم برای کسی که هنوز هم فراموشش نکردم...
با اینکه میدونم دوسم نداری...
با اینکه میدونم بهم فکر نمیکنی...
با اینکه میدونم بودن یا نبودنم برات فرقی نداره...
با اینکه میدونم با یکی دیگه هستی...
با اینکه هزار تا چیز دیگه رو هم میدونم...
اما هنوزم عاشقتم...
هنوز دیوانه وار دوست دارم...
هنوز هر شب به یاد تو میخوابم...
هنوز از عاشقی پشیمون نشدم...
هنوز...
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ ..
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ
ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ
ﺩﻟﺒﺴﺘﻪﺍﻡ..ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ..
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ
ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ
ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﺍﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ..
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ شاملوی ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ
ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ...
به کسی که دوستش داری دلبسته باش نه وابسته.....
خـבایا ؟
کَمے بیـآ جلـوتَـر..
مےخـوآهَـم دَر ِ گوشَت چیزے بـگویَـم
ایـלּ یکـــ اعتراف است ...
مـ َــ ــ ـלּ بے او دَوآم نـِمے آورم
حَتے تــآ صـُبح ِ فـَـردآ ...!
شاید صحبت های من با خــدا به درازا کشید...
.
بهر حال دلخوری ها کم نیست از بندگانش...
.
همان هایی که بی اجازه وارد شدند...
.
خودخواهانه قضاوت کردند...
.
بی مقدمه شکستند...
.
و
.
سلامتی روزی که من سفید پوشیدم...
سلامتی روزی که رفقا مشکی پوشیدن...
و من حال میکنم با تریپشون...
سلامتی ته ریشایی که گذاشتن...
سلامتی یه صدای بلندو صدای تکرار جمعیت...
سلامتی صوت دلسوز قرآن یه بینوا...
سلامتی اشکا...
سلامتی خاکا...
سلامتی تنهایی زیر خاک...
سلامتی فرداش که من نیستم...
خرابم،،خراب!!
به اندازه همان"قاضي"
که متهم اعدامي اش...
√یـک روز مـے رسـد
کـہ دیـگـر جـایـے نـیـسـت
تـا از خـودت بـہ آن فـرار کـنـے
چـمـدانـت را بـاز مـے کـنـے
کـنـار یـکـے از هـمـیـن دیـوارهـا
اُتـراق مـے کـنـے
کـنـار یـکـے از هـمـیـن رنـجـهـاے کـهـنـہ
یـکـے از هـمـیـن زخـمـهـاے قـدیـمـے
مـے نـشـیـنـے و
پـایـت را در رودخـانـہ اے مـے کـنـے
کـہ سـالـهـاسـت از تـو گـذشـتـہ. . .
رودخـانـہ ے بـے خـانـہ اے
کـہ دیـگـر هـرگـز رود نـمـے شـود
و رودے کـہ هـرگـز دیـگـر تـکـرار . . .
کنار تو چقد حال خوشی دارم!
مث باغی که عطرش تازه می مونه!
مث بارونی که آهسته می باره!
کسی هم زیر لب آواز می خونه!
کاش تو ی فصلای زشت سرنوشت یکی این دلتنگیامو می نوشت
یکی از دستای سرد ارزو گرمی دستای عشق و می گرفت
یکی که سکوت تنهاییم رو با صدای ساز شکستش بشکنه
یکی که تو قاب خالی دلم نقش زیبای خدا رو بکشه
کـُـــل ِ دُنیا را هَم کـِﮧ داشتِـﮧ باشــے .. باز هَم دِلَت میخواهَد… بَعضــے وَقتها ..
فَقَط بَعضــے وَقتها …
بَراے یـِک لَحظِـﮧ هَم کِـﮧ شُده … هَمِـﮧے ِ دُنیاے یــِک نَفَر باشــے…
بـایـد امــشـب اشــک را بـــاور کنم
لحـــظه را با گـــریه هـایم سـر کنم
بایـد از گــنجـینه ی انــدوه و اشــک
گــونه های خـشک شـب را تـر کنم
اینـــو آویـــــــــ ــــــــزه گوشت کــنـــــــــ ...!
مگـــه نخوآستــی بــــری؟!!
پس اینکــــه گــــریـــــــــ ـــــــه می کــــنم یــآ نـــهــــــــــ !
اینــکه شــــآدمـــــــ ــــ یــــآ نـــهـ !
بـه خــودمـ ربــــــــ ــــــط دآره
تـــو کـــه بـــه خــــواسته ات رسیـــــــــــ ـــــــــــدیــــــــــــ...
رفتــــــ ــــــــــ ـــــــ ـــــی...
پس دیگــــــــه ســــ ـــآکت شو لعنتیــــــــــــــ.....
دلم سفر می خواهــــد ...
نه برای رسيدن به جایی ....
فقط دلتنگ رفتنم ...
کـــــــــارم
از یکی بود و یکی نبود گذشت
سهم من همیشه این بود :
یکی بود یکی نابود
![](http://nightnama.ir/post1/uploads/sad-eyes.jpg)
دانه دانه های برف دست در دست نسیم
چرخ چرخان همگی در رقصند
همچو ما در شب عشق
دست در دست
و دل از شادی مست چرخ چرخان،
شده مدهوش سماع این نه رقص است،
که شوری ابدی است
بگذار
امروز بیشتر از آینه ها تماشایت کنم
امروز بهشکل غریبی خوبی
صدایت نقشی
زیباست بر جامهای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی میکند زیر آیینهها
و
جرعهای آب از لب گلدان مینوشد
بگذار برایت چای بیاورم، راستی گفتم که از آمدنت
چقدر خوشحالم؟
حضورت شادیبخش است مثل حضور شعر, مثل موسیقی و آوای دریا
مثل
حضور قایقها و خاطرات دور در سواحل آشنایی
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
انقدر هوا سرد شده که لرزه همه ی وجودم و بگیره
انقدر سرد شده که فکر منو جز رفتن به خونه و چسبیدن
به بخاری به هیچ جا و هیچ کس دیگه منحرف نکنه
ولی با تمام این شرایط وقتی موبایلم که در حال لرزید
نه از تو جیبم درمیارم و اسم تورو میبینم دیگه اتاقه گرمم
از ذهنم پاک میشه و مسیرمو به سمت نزدیک ترن پارک کج
میکنم که وقتی دارم باهات صحبت میکنم زیر نور زرد رنگ
بالای نیمکت پارک نشسته باشم
دکمه ی سبز رنگه گوشیمو با این امید فشار میدم که حالت
از قبل بهتر شده باشه با این امید فشار میدم که دیگه وقتی
صداتو میشنوم لرزشیو توش احساس نکنم با این امید فشار
میدم که دیگه بعد از قطع کردن گوشی مجبور نباشم اشکامو
پاک کنم با این امید فشار میدم که این دفعه شادیو تو صدات
احساس کنم با این امید فشار میدم که...
زندگیم پر شده از تو . از بودنت از نبودنت از رفتنت از نرفتنت .
از دویدنت از ایستادنت. از خندیدنت از گریه کردنت . از رقصیدنت
از بوسیدنت . ولی نمیدونم با اینکه زندگیم پر شده از تو ولی
مدت هاست که صدات تویه این زندگی گم شده
وای خدای من
میبینی...
من دیوانه شدم ...
دیوانه شدم از نبودنش از نخندیدنش از نرقصیدنش از...
ولی اکنون با اینکه باز هم هوا بسیار سرد است دیگر فکر اتاقم
را نمیکنم باز هم بی آنکه بخواهم میروم زیر آن نیمکت چوبی و
اینبار به جای تو سیگار نیم سوخته ام که هر لحظه مانند من
زمان مرگش نزدیکتر میشود همدم من شده
من هم مانند او در این هوای سرد دارم میسوزم
باد عمر من را هم مانند خاکستر آن سیگار لحظه به لحظه با خود میبرد بدون حضور تو
جایت در زندگیم بسیار خالیست
من خوبـــــــم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهـــی به یادش که می افتم،
دلم تنگــــ میشود…
این که عــــشق نیست…
هســــــــت…؟
آغــــ ــوش بــ ـعـضی هـ ــا
علـــ ــم را زیــ ــر ســــــ ـــوالمی بــ ــرد....
آنقـــ ــدر آرامـــ ــت می کنــــ ـــد،کـــ ـــه
هـیچ مسـکنـی
گنجشکانی که رد تو را دیروز،
درخت به درخت و خیابان به خیابان،
دنبــال کرده اند … خــدا میدانــد چه دیده اند،
که دیــگر جیکشــان درنمیـــآید !!
دلـــم می خواست چـــایی بودم
یک چایــی قند پهلو…
تـــــو
پهلویم بودی..!!
بـــراي دوســـت داشتــــــنت
محتــــاج ديدنـــــت نيستــــــم...
اگر چــــــه نگاهـــــــت آرامـــــم مي کنــــد
محـــــتاج سخن گفـــتن با تو نيســــــتم...
اگر چــــــــه صدايت دلـــــم را مي لــــرزاند
محـــــــتاج شــــــــــانه به شانه اتـــ بودن نيســــــــتم...
اگر چــــــه براي تکيه کـــــــــردن ،
شـــــــــانه ات محــــــــکم ترين و قابل اطمـــــــينان ترين است!
دوست دارم بــــــــــداني ،
حتي اگر کنـــــــارم نباشــــ
مــــرگ کــه خبــر نمیــکنه
یهــو
دیــدیــن
دیـــگه
"نیستــم"
*خــداحافــظ نقــطه ســر قــبـر...
![](http://nightnama.ir/post1/uploads/809890_QXBS4L7k.jpg)
جواب خوبیامو دادی تو با بدی !
اگــــــرمـیـخـواهــــــی بــــــه مــــــن تـکـیــــــه کـنــــــی ,
امــروز
یادمــ افتــاد
دفتــر
خاطراتـــے که خیلـــے وقتــ استــ
چیزــےدر آن
ننوشته امــ
بــا خودمــ
میگویمــ :
" فکرشــ را
بکن یک روز میمیرــے او میمانــدو ایـن دفتــر "
دلمــ
میســوزد براے تــو
که میشکنــے
روزــےکه مـن نیستمــ
تــو ایـن
دفتــر را میخوانــے
خــرد میشوے
وقتــے
میفهمــے
چقــدر دوستتــ دارم...
دختری تنهایم که در تنهایی های شبانه ی خود،
صدای ضربان قلبی را میشنوم،
صدایی که هیچ کس نمی تواند آن را بشنود
آری،من در تنهایی هایم غرق شده ام
وتنهانوری روشن است که میتواند
مرا در این راه یاری دهد...
من در مسیری گام بر میدارم که کلیدش نور امید است.
من این مسیر را طی می کنم
زیرا میدانم که فردایی روشن در انتظار من است.....
با دیدگانی تار ... می نویسم ...
برای تو و برای دل !
دل !....این دل تنگ و تنها ...
امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....
تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...
اما.....سهم من از این دنیای
رنگی همیشه تنهایی بوده ....
چشمانم را از من مگیر...
بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم...
برای تو و از تو !
....تویی که مهربانترینی...
خدایا !..........
دریاب حال مرا که....
از وصف حالم عاجزم....و خسته....
دریاب مرا !
این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....
صبر !....صبر را به من هدیه کن !
خدایا !...
بگذار دست یابم به هر آنچه که
دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار !
تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....
خدایا !
مواظبم باش !
مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...
عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...
ای قدرتمند بی نهایت کریم.
دوستت دارم ای مهربان ...
تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...
با من بمان....خدا....
با من که تنها تو نگهدار منی !
به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و
عمیق دارم.
رفــــــت!
پر
کشیــــــــد!
روحــــــــــش طاقــــــت ایـــــــن دنیـــــــــا را
نـــداشتـــــ!
دنــــــیا برایــــــش قفــس بود....
قفســــــــــی
تنـــــگ..!!
ســـــردش استــــ !!!
امشــــــب مهمــــــــــان
خــــــــــــاک ســــرد اســــت!!!
پــــــــرواز کرد!!
خوشــــا
بهــــ حــــالشــــــ....
اما مـــــن چــــه کنمـــــــ بــــا ایـــــن
همهــ دلـــــتنگـــــــــــی؟؟؟؟
دلم را کسانی شکستند که هرگز دلم
به شکستن دلشان راضی نمیشد...
تو را نـــــــــــــــــمی دانم
ولی مــــــــــــــــــــــــــــن
حرف ِ آخرم را با بغض خوردم
دنــــیــــاے واقــعـــے هـــمـــیـــنـــجـــــاس !
دنـــیـــاے مــــجــــازے اوטּ بـــیـــرونـــ
کــﮧ هـــمــــﮧ بــــا نــــقـــابـــטּ هـــمــﮧ تـــــو قـــیـــافـــטּ
دنـــیـــاے واقـــعــــے ایـــنــجـــاس
هـــمـــﮧ بــــے ریــــا و خـــاکــے
کـــســــــے زخـــمـــاشــــو نـــمــے پــــوشــــونــــﮧ
کــســــے اشــکــاشــــو پـــاکـــ نـــمــے کــنـــﮧ
کــــســـے بــــغــضـــشـــو قــــورت نــــمـــے ده
دیــــدے ؟
دنــــیــــاے واقــعـــے هـــمـــیـــنـــجـــــاس!!!
من میگــــذرم …
اما تــــــو نگذر . . .
ازکســــانی که . . .
این بغـــــــــض شبانه رابه من هدیه دادند . . .
خدا صبرم بده، صبرم بده..
دیگه نفسم بالا نمیاد دارم کم میارم..
تو که میدونی قلبم و
از خودت دور کنی دلم طاقت نمیاره،
این روزا قلبم همش درد میگره و
بی قراره ضربانشم به اوج میرسه .
گاهی حس میکنم میخواد از سینه بزنه بیرون!
حالا تو بگو من دلم طاقت نمیاره
به همون خدا که نمیتونم دارم دیونه میشم..
همه چیم باید بریزم تو خودم ،
تو که میدونی من درد دلام حرفام همش پیش تواء
حالا من پیش کی حرف بزنم ؟
کی آرومم میکنه؟
میدونی این روزا
چی کمی آرومم میکنه؟ دیدن خوابت!
نمیدونم چی بخوام خدا
بخوام وقتی اونجوری میشم و نفس کم میارم
دیگه نفسم نیاد
یا نه
اینکه دیگه اونجوری نشم؟!
خداجونی هر چی خیر و صلاحه همون بشه..
اما ..
خنده بر لب میزنم...
تا کس نداند راز من...
ورنه این دنیایی که ما دیدیم...
خندیدن نداشت...
خوبم برخلاف تو که خوب بودی
میگفتی خوب نیستم ...
این روزها حالم خوب است ...
کاش میفهمید....
من خوبم اصرار دارم که
همه بدونن حالم خوب است ...
نه مریضم .. نه دردی دارم ...
نه ناراحتم ... بغض هم ندارم ...
گریه هم نمیکنم ... هیج مرگم نیست ...
ببین دارم میخندم ...
دیگه ساکت هم نیستم دارم
یکریز حرف میزنم ...
دیگه همش نمیخابم ،غذا میخورم راه میروم ...
بیرون میروم ... خرید میکنم ...
ادم شده ام ... من خوبم ...
همه چیز روبه راه است...
(البته راهی که راه من نیست)
خدایا چقدر تظاهر سخته ...
خسته شدم از این بیخیال بودن ها...
خدایا شکرت بخاطر همه چیز
بخاطر این خوب بودن هااااااااااا ههههه...
خدایا دلم را ارام کن و چشم هایم را قرار ببخش...
تو جبران همه نداشته هایم هستی
به سلامتی روزی که نباشم
مــےכانـــم روزے تـــو مـرا כر
آغــوش خـواهــے گـرفـﭞْ…حواست هست خدا؟
صدای هق هق گریه
هامه....میشنوی؟؟؟
از گلویی میاد که خودت گفتی از رگش بهم نزدیکتری!!!
حواست هست خدا؟
هروقت صدای شکستن خودمو شنیدم گفتم...
گفتم باشه منم
خدایی دارم
حواست هست خدا؟
از بچگی تا الان هر وقت زمین خوردم وبه سختی
پاشدم,گفتن غصه نخور خدا بزرگه
حواست هست خدا؟
حواست هست که هر روز باهات
درد و دل میکنم؟
حواست هست غصه هام دارن سنگینی میکنن؟
حواست هست خیلی وقته
چشام بارونیه؟
حواست هست نفس کم آوردم؟
خدایا...
نفس میخوام, خوشی
میخوام....زندگی میخوام
خدایا یه خنده از ته دل میخوام
خدایا خیالت راحت
بازم قلبم شکست
ولی اشکالی نداره بازم میگم...
بازم میگم منم خدایی دارم
دوست دارم خدا جونم, قول میدم که دیگه همونی بشم که تو میخوای
مگه نه اینکه آدم وقتی عاشق یکی میشه
سعی میکنه همونجوری باشه که اون میخواد
پس تو هم کمکم
کن خدا جونم
سخت است فراموش کردن کسی که
همه چیز را با او فراموش
میکردم...
مامان ؟!
لحاف من صورتی بود ، چرا سفید شده ؟؟
!!
بالشم مثل پنبه بود ، چرا مثل سنگ
شده ؟؟ !!!
بابا
؟!
تو که میدونستی از تاریکی میترسم
.. چرا لامپو روشن نکردی ؟
مگه داره
بارون میاد .. !!!؟؟ چرا همه جا بوی خاک میده ؟؟
من که دیروز حموم بودم ... چرا منو شستن ؟
!
عشـقم .. ؟!!!
چرا گریه میکنی؟؟!
..:: آروم باش ::..
مگه وقتی زنده بودم ارزشمو فهمیدید ؟؟
خدایا! اگه من نبودم این همه
غمو چیکار می کردی ...!
مراقـــب حــــرف هايتـــان باشيـــد !
![](http://up.royayekhis.ir/up/royaye_khis/Pictures/921191531.jpg)
••●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ ♥●••
••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﯼ...♥●••
••●♥ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ...♥●••
••●♥ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩﺕ ♥●••
••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﺑﻬﺶ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ♥●••
••●♥ﻭ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺩﻝ ﺑﮑﻨﯽ♥●••
••●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●••
••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ...♥●••
••●♥ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﯿﮑﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﺵ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﯽ♥●••
••●♥ﺍﻧﻘﺪ ﺭﻭﺵ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺩﻗﯿﻖ ﻓﮑﺮﻣﯿﮑﻨﯽ♥●••
••●♥ﻭ ﺑﺎﺯﺧﻮﺍﺳﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﺸﯽ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺵ♥●••
••●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●••
••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﯾﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺁﺷﻮﺏ ﻭ ﻧﮕﺮﻭﻧﯽ ﻣﻮﺝ ﻣﯿﺰﻧﻪ،♥●••
••●♥ ﮐﺴﯽ ﻏﯿﺮﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ . . ♥●••
••●♥ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ♥●••
••●♥ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺶ...♥●••
••●♥ﺩﻟﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻭ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨه♥●••
••●♥ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﮐﻨﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻪ . .♥●••
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻗﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮﺕ
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﮏ ﭘﺮ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻣﺎ ﭘﺮﯼ ﻧﺬﺍﺷﺘﯽ
ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺮﯾﺪﻧﻢ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ
ﺩﺭﻭﻏﯽ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺖ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﻪﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ
ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻔﺘﻢ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ
ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ
ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻬﻢ ﻧﺦ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﺎﺷﻦ
ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ
ﻧﺪﺍﺩﻡ حتی بهشون فکر کنم ...
ﺑﻪﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭﻟﯽ
ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﺩﺕ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺕ
ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﺤﻤﻠﺶ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ
ﻭﻟﯽ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ،ﺭﻭﺣﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺷﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪﺍﺷﺘﻢ
...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺍﺯﺕ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﻭﻟﯽ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ
ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﯼ ﻭ ﺩﻟﺖ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎﻣﻨﻪ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ
ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﺎﻫﺘﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ....
بسلامتی خودم ک هنوز ک هنوزه خیلی عاشقتم ولی
....
بسلامتی خودم ک با اینکه با تمام وجودم
از اونی ک باهاشی متنفرم ولی تا
حالا بهش تو نگفتم ....
بسلامتی خودم ک تا الان نبودنتو تحمل کردم ب امیده
برگشتنت اما رفتی با یکی دیگه ...
بسلامتی خودم ک هرشب ک گریه میکردم با خودم
میگفتم الان اونم دلش برام تنگه
ولی تو با خیال راحت خواب بود.....
بسلامتی خودم
ک بعد از یک سال انتظار برگشتن
حالا باید فراموشت کنم ک میدونی خیلی سخته و
نشدنی....
میدونی تنها ارزوم چیه ؟؟؟
تنها ارزوم اینکه تو فقط بفهمی ک این
دختره ب اندازه ی من تورو نمیخواد
فقط دلم میخواد تو باورت بشه ..هیچکس به
اندازه من دوست نداره
حالا تو هی برو نازه پرنسستو بکش ..
وقتی تنهات گذاشت یاد
من بیوفت .....
. نمی دانـم عظـمت این کلمـه را درک می کنـی یا نــه؟!
. تـو به دردی فکـر نکـن که جسـم انسـان ممـکن است
از یک بیمـاری شـدید بکـشد !
.
.نــــــــه؛ روحـــم درد می کنـد !
رفتـــــ
...!!!؟؟؟؟
بــه درکـــــ
.
ناراحتــــ شـــد؟؟!!؟؟
بــه جهنــــم.....
بــرنمیگــــرده؟؟!!؟؟
فــــدای ســـرم .....
پشتـــ ســـرم حرفــــ زد؟؟!!؟؟
بــــزار واق واق کنـــه.....
خـــرابـــم کـــرد؟؟!!؟؟
غلطــ کـــــرد.....
خـــودشــــو واسمـــ گرفتـــــ؟؟!!؟؟
دل کسیــــو شکستـــــم؟؟!!؟؟
ول کــــن خــــودمــــو زدمــ بـــه بیخیـــالـــی.....
تــــو نشـــــدی؟؟!!؟؟
یکـــــی دیگـــه.....
بـــا مــــن بـــودن لیــاقتـــ میخــواستـــ کـــه تــو نــداشتــــی.....
ولـــــی.....
ایــــن خطـــ _ اینــــــم نشــــــون
+
بـــــه همـــــون خـــدایــــی کــــه میپـــرستــــی.....
مــــن جـــاده رو هــــم از رفتنتــــ
پشیمـــــون میکنـــم.
قــــرار نیستــــ دل کسیــــو
بســــوزونـــــم ....
بـــــرعکســـــ.....
کسیــو کــــه تــــو زنــدگیــــم
میـــاد اینقـــدر خــوشبختــــ میکنــــم.....
کــــه بـــرا هـــر روزی کــــه جــاش
نیستــــی بــــه خـــودتــ لعنتـــــ بفـــرستــــی....
گفتم ک بدونی بدبخت
ب سالهای سوخته ام قسم
ب مرگ آرزوهایم قسم
ب زندگی تارجو ویران شده ام قسم
اگر غمت را ببینم ...(خدا را -از خدایی باج میگیرم )