خداوندا ، در این آخرین روزهای سال


دل مردمان این سرزمین را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده


که هر کجا تردیدی هست ایمان


هر کجا زخمی هست مرهم


هر کجا نومیدی هست امید


و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد ، آمین . . .


نوروز 1395 بر شما مبارکبوسه



تاريخ : شنبه 29 اسفند 1394 ا 20:1 نويسنده : دختر بلوچ ا

شاید نامش باشد فرسایش...

 آن چیزی که کم کم انسان را فرا می گیرد

و فکر و روح آدمی را زخمی می کند

و انسان را برای  ادامه ...

به جای آنکه انگیزه باشد. ...

غل می شود و  زنجیری می شود آویزان ...

تا  به جای آنکه هدف ها،

انگیزه پرواز باشند ،

خستگی حاصل می کنند

و  سنگینیی می شوند افزون بر جان آدمی، 

و فرسوده می کنند تک تک سلول هایی که

از حضور در تنی غرورآفرین افتخار می کردند...

انگاه که انگیزه ی تو از حجم یک عمل کمتر است ...

آن زمان که انرژی تو برای اتمام یک کار دیگر یاری نمی کند

و فاصله زمانی ی بین هدف گزاری

تا رسیدن به هدف بیش از ظرفیت مورد انتظار تو باشد...



تاريخ : شنبه 29 اسفند 1394 ا 19:56 نويسنده : دختر بلوچ ا

باور کن اگر روح ،

فکر ،

سخن ،

احساسات و حتی استعداد های آدمی هرس نشوند....

هیچ وقت به بار نمی نمینشینند....

درد من هم از همان زمانی آغاز شد

که حرف های شور دلم بر پیکره روحم شاخه کرد

و به تغذیه نشست...

از همان وقتی که افکار و احساساتم در اعماق چاه خویشتن جا ماند

و کسی نبود که دَلوی پایین بیندازد

و آبی بردارد تا آبی سرشارتر در چاه وجودم جاری شود...

کم کم لجن گرفت ...

کم کم خشک شد ...

و کجا توان عمیق اندیشیدن...

تا دوباره به آب رسیدن

 درد من از همان موقع آغاز شد

که "تحمل خویشتن"م کاهش یافت... "خویشتن" تحمل می خواهد ...  

می گویی نه؟...

امتحان کن....

تنها بودن هایمان با خویشتنمان بیشتر

از چندین دقیقه به طول نمی انجامد...

دوباره نا خودآگاه همان بساط کامپیوتر است

و چک میل های الکی و  وبگردی

و تلویزیون و تلفن و هزار

تا چیز دیگه که بتونی نگاهت رو

از چشمان حضور خویشتنت به سمت و سوی دیگر بیندازی...

کجاست اون خلوت های دل انگیز...

کجاست اون کتاب خواندن ها...

کجاست فکر کردن ها...

همان که تحمل خویشتنمان کم شد...

جسارت قرار گیری در برابر خدا نیز کم شد ...

و همین طور همه چیز کم شد...

گسترش روحمان ...

فکرمان...

دلمان و از همه عزیزتر سادگیمان ...



تاريخ : شنبه 29 اسفند 1394 ا 19:54 نويسنده : دختر بلوچ ا

 

پرنده هایی که روی شاخه نشستند ،

هرگز ترس از شکستن شاخه ندارند...

زیرا اعتماد آنها به شاخه ها نیست 

 به بال هایشان است...

 

 

از نوشته های قدیمی خودم:

یادم هست وقتی  در کودکی می خواستم

دوچرخه سواری یاد بگیرم ، اول ها که برای حفظ تعادل  ، 

چرخ های کمکی نصب می کردیم ،

بعد ها پدرم پشت زین چرخ را می گرفت ،

یک کم که رکاب میزدم و راه می افتاد ،

بدون اینکه متوجه بشم زین رو رها می کرد تا بلاخره یاد گرفتم...

انسان هر چه بزرگ تر می شود می فهمد

که خدا کم کم داره

پشت زین چرخ زندگی رو رها میکنه....



تاريخ : شنبه 29 اسفند 1394 ا 19:47 نويسنده : دختر بلوچ ا

سلام خوبین؟؟؟

ی مدته حالم اصن خوب نیسمردد

دلم گرفتهاخم

دوباره هر روز گذشتم جلو چشام مرور میشهگریه

نمیتونم درس بخونممردد

نمیتونم چیزی بخورم همش بالا میارم فریاد

همش سر درد میشمفریاد

شبا خوابم نمیبرهگریه

از یه طرف روزا بی هوده صرف میشه اگ نخونم چجوری کنکور بدمگریهگریهگریه

لطفا واسم دعا کنیناخممرددچشمک

به امید موفقیتبوسه



تاريخ : شنبه 15 اسفند 1394 ا 9:44 نويسنده : دختر بلوچ ا

سلام .

خوبید؟درساتونو میخونید؟

اگه پستمو خوندید بیایید یه مشاوره ای هم به من بدید)خدا خیرتون بده(!

چند روزه عجیب خسته ام و چون کلا با فاز غم منتقل کردن مخالفم

واسه همین نیومدم آپ بشم...

از شواهد پیداست کسی هم به وبلاگ حقیرانه من سری نزده!

اومدم خودمو تقویت کنمزبان درازی

 اسی  جون میدونی کنکور مثل یک داستانه 


شخصیت اصلی این داستان تویی


تویی که مشخص میکنی جایگاهت تو این داستان کجا باشه 


اطرافیانت نقشهای فرعی رو دارن 


تو نمیتونی همه ی ادمای اطرافت

رو تغییر بدی به اون شکلی که خودت دوس داری


ولی میتونی تو این یکسال

انتخاب کنی ک کیا اطرافت باشن 


لطفا این یکسال نسبت به

اطرافیان و حرفاشون کاملا بی تفاوت باش


نسبت به همه ی  حرفای منفیشون کر باش 


بخاطر هدف بزرگت چشمت رو ببند رو خیلی چیزها

 
سعی کن بتونی باورهای بزرگ

و مثبت توی وجودت رو تقویت کنی

و تا میتونی بهشون پر و بال بدی 


میدونی تو وجود همه ی انسان ها

دوتا نیروی گرسنه وجود داره دو تا حس متفاوت 


یکیش منفیه مثل ترس -نفرت و...

یکیش مثبته مثل شادی محبت و... 


 یادت باشه همیشه نیرویی برنده ست

که تو بیشتر تغذیش کنی 


خودت رو باور کن 


بلندشو وب دنیای پیرامونت قدم بذار

با تمام وجود بزن تو دهن مشکلاتت


اینو یاد بگیر که موفقیت ابزار نمیخواد 


شرایط نمیخواد 


تو از هرجا و با هر شرایطی محکم شروع کنی

 

 

قطع برنده ی داستان زندگیت میشی 


اگه امروز کسی بهت امید نداره 


ایندت رو با دستای خودت بساز

اونوقته که همه بلند میشن و به افتخارت دست میزنن 


توکلت به خدا باشه

و ازش بخواه تو لحظه لحظه های این مسیر بزرگ کنارت باشه 

پس خدا جونم امیدم به خودته 


لحظه هاتون ستاره بارون 



تاريخ : سه شنبه 11 اسفند 1394 ا 10:38 نويسنده : دختر بلوچ ا

مـا آدم مـعـمـولـيـا وقـتـي دلـمـون مـيـگـيـره

مـيـريـم لـب پـنـجـره بـا يـه لـيـوان چـايـي

خـيـره مـيـشـيـم بـه دور دسـتـا

احـسـاس بـا كـلاسـي مـيـكـنـيـم

سـلامـتـی مـا مـعـمـولـیـا

 

کـه نـه "آرزویِ" کـسـی هستیم و نـه " آویزونِ " کـسـی

 

 


تاريخ : سه شنبه 11 اسفند 1394 ا 10:28 نويسنده : دختر بلوچ ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.