دلتنگی...
من ماندم و ۱۶ جلد
لغت نامه که هیچ کدام از واژهایش
مترادف “دلتنگی” نمیشود…
کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد!!
درد دارد…
الهی
خدایا تو را دوست دارم
و می خواهم تو را بیشتر و
بیشتر دوست داشته باشم
پس به من ایمانی عطا کن که روز به
روز مرا به تو نزدیک تر کند
ایمانی که پایانش ملاقات تو باشد
خدایا قلبم بی قرار است
و افکارم پریشان
پس رشتهء زندگی ام را به
دست های امن تو می سپارم
خدایا اگر نبود این دست گیری های پی در پی تو،
اگر نبود این دلسوزی های مداوم تو،
من تنها ترین بودم...!
سلام خوبین خوشین؟
من برگشتم ممنون بابت دلگرمیاتون
الان حالم خیلی بهتره تو پذیرش دانشگاه هم ثبت نام کردم
واسم دعا کنین قبولم کنن هر چند رتبه چندان خوبی نداشتم
دوســـــــــتتون دارم فعلا
عهد می بندم...
نهایتِ شادی را به تو هدیه کنم.
عهد می بندم...
نه در صداقت تو شک کنم و نه بی اعتماد،
بلکه حیات تو را با رشد و ژرفای بیشتری غنا بخشم.
عهد می بندم...
هرگز تلاش نکنم تا تو را محزون کنم.
محبت تو را می پذیرم،بی آنکه دغدغه ی فردا را داشته باشم.
چون می دانم
فردا بیش از امروز،دوستت خواهم داشت.