این چندمین تولد توست؟
و چندمین انبساط مجدد کائنات؟
این چندمین بارخلقت است؟
و چندمین انفجار سکوت؟
چندمین لبخند آفرینش؟
خورشید را چندمین بار است که میبینی؟
و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟
و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟
چندمین بار است که مجدداً نفس میکشی؟
چندمین دم!؟
چندمین آن!؟
آه که تو چقدر خوشبختی!
و جهان چه پرغوغاست
که بینهایتمین تولد تو را جشن میگیرد . . .
قلبت را آرام کن..
یک وقتهایی بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت…
نگاه کن به اطرافت…
به خوشبختى هایت…
به کسانی که میدانی دوستت دارند…
به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند…
و به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت…
گاهی یک جای دنج انتخاب کن…
گاهی یک جای شلوغ…
آرامش را در هر دو پیدا کن…
هم درکنار شلوغی آدم ها…
هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها…
دلمشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن…
باران را بی چتر بشناس…
خوشحالی را فریاد بزن…
و بدان که تو" بهترینى"
یه سالیه که ازپیشم رفتی
بااینکه میگفتی دوریم سخته یه ثانیه
وحالاازهم دیگه ماچه دوریم وبدون تو بهم ریخته حال روحیم
چیه؟نگامیکنی زیرچشی
فکراینی که ایندفه میدم گیر به چی!
من که رفتم فقط امیدوارم یه روزتوهمازاین کارات سیربشی!
نه...دیگه به دستت اتومیدم نه دیگه به هیچ کسی جاتو میدم...
من بدترین روزاموباتودیدم دیگه ازت ناامیدم
جدایمون تنها داشت دوحالت وسه من سخت بود ولی واسه تو راحت
بذابرو چون اگه راستشوبخوای دیگه بیزارم از دیدن دوبارت
من هنوزم توفکرتم یه سره فقط امیدوارم این روزابگذره
میدونم حالتو بدون من بهتره
چی میشد معرفت داشتی تویه ذره
چه کارایی واست میکردم نمیدیدی
ببین من پردردم نمیبینی
رفتامم باتوسردن نمیبینی؟
چراجایی تومنوگردن نمیگیری
نه..ازت میخوام بیای پیشم...
نه دیگه بادروغت سیامیشم
من دیگه واسم مهم نی اصن بعدمن رفیق صمیمیات کیامیشن
شایدنمیتونستی با یکی باشی
شاید...دوس داشتی قاطیه اکیپ هاشی!
شاید...توهم زیاد دردودلات..
شاید...بودتقصیرهردوی ما..
واسه موندنت نمیکنم تلاشی
خوشبحال اونی که الان براشی
منم که دیگه خب به این عادت کردم که تو شرایط سخت
کنارم نباشی...
دفه.. اول..
ناراحتت میکنه
دلیل میاره..بعدش معذرت خواهی میکنه
با خودت میگی اشکال نداره بابا تو دوستی ازینا پیش میاد...
دفه دوم اذیتت میکنه، کاری رو ک دوس نداری انجام میده.
.بهش میگی، بازم دلیل میاره بازم معذرت خواهی میکنه
با خودت میگی آره پشیمونه از کارش، ارزش نداره باهاش بد برخورد کنی..
دفه.. سوم..
یه کاری میکنه بد میخوره تو ذوفت،احساس میکنی سردی
با خودت میگی یکی هست ولی انگاری نیس،بهش میگی من دیگه نمیتونم..
با حرفاش نگهت میداره..دلیل میاره
میبخشیش...ن اینکه اون ب تو نیاز
داره..ن..بخاطر اینکه دل شکستن کار درستی نیست..این یه قانونه.
دفه چهارم...ولی..
ن دیگه هیچی جواب نمیده..دیگه فک نمیکنی ک بتونی کاراشو تحمل کنی..
دلیلی لازم نیس.. دیگه لازم نیس بهش تذکر بدی..لازم نیس بهش گوش زد کنی..
لازم نیس واستی تا ازت معذرت خواهی کنه..
شاید اشکال از تو نباشه..حق با اون باشه..ولی مهم نیس..
مهم اینه که دلت دیگه با اون آروم نیس..
ایندفه باید بزاری بری...بدون اینکه دیگه بهش چیزی بگی..
باید قوی باشی...
دلم دلت شکسته ..آره
طاقت بیار که ما قراره
همیشه تو قفس بمونیم این رسم تلخ روزگاره
همیشه پشت هر زمستون.. یه بهاره
این زندگی که زندگی نیست
جایی واسه دیوونگی نیست
چه سخته هر کی عشقتو خواست بگی ..نیست
.... شـایــد روزی بـفهمـد ،
بـه خــاطـرش ..
از چه هــا گــذشتــم !
امّــا ؛
حــال کـه نـمی دانـــد ...بگذار نداند!!!!
سهم“من” از “تــو”
عشق نیستــ ، ذوق نیستــ ، اشتیاق نیستـ
همان دلتنگی بی پایانی س
که روزهــا دیوانـه ام می کند شبها حیرانم!
خیلـــــ ے از ماها...
موندیم پاے ڪســـــ ے ڪہ...
ذره اے به ما اهمیت نداد...
و هیچوقتـــــ نفهمید دوستـــــ داشتڹ یعنـــــ ے چـــــ ے...
خیلـــــ ے از ماها ساختــــــــــیم...
با بدیها و خوبـــــ ے هاے یہ آدم..
ڪہ بہ همہ چیز فڪر ڪرد الا بہ ما..
براے همہ وقتـــــ داشتـــــ الاّ براے ما...
خیلی از ماها گذشــــــــــتیم...
از بدتریڹ خطاے بهتریڹ آدمهاےِ زندگیموڹ...
هموڹ ڪسایـ ے ڪہ توے سخت تریڹ ..
شرایط تنهاموڹ گذاشتـڹ...
خیلی از ماها بودیــــــــــم..
وفادار بہ ڪســـــ ے ڪہ..
بہ همہ پایبند بود الاّ ما..
ڪہ براش میمردیــــــــــم...
خیلـــــ ے از ماها شڪستــــــــــیم...
بخاطر ڪســـــ ے ڪہ هیچوقتـــــ نفهمید.
تعهــــــــــد،دوست داشتڹ، گذشتڹ ینــــــ ے چـــــ ے..
خیلـــــ ے از ماها مدتها پیش مُردیــــــــــم...
توے سڪوتـــــ ے ڪہ هیچوقتـــــ..
هیچ ڪس هیچ جوره درڪش نڪــــــــــرد..
برنگـــــــــرב !!
خاطـــــــراتــت را ســـــــوزانـבه ام !!
בیگــــر اثــرے از تــو בر בلـــــــم نمے بینـــــــم !
جوابـت "نــــــــه" است بــــــــرو ....
خوش باش با همـــــان בلایلے ڪه
روزے بــه خاطـــرشان از ڪنـــــــــــارم رفتے
برنگـــــــــرב ....
تمــــــــــــام شـבه اے برایـــــــم ....
تمـــــــــــــــــــــــام .... !!
یادته میگفتی نفستم؟؟؟؟
چی شد؟؟
بند اومدم؟
زدی تو کار تنفس مصنوعی
اونم دهن به دهن با غریبه؟؟؟؟
دست بر دلم نگذار
"میسوزی"
داغ خیلی چیزها بر دلم مانده
گاه و بی گاه دلم بدجوری واسه خدا تنگ میشه .
یه وقتایی دلم میخواد بهم وقت قبلی بده
و تو یه جلسه خصوصی دو نفره درد دلامو بشنوه .
اون منو از ملاقاتش به خاطر نگرفتن وقت قبلی محروم نمیکنه .
هیچ وقت اسمم واسه صحبت با اون وارد یه لیست انتظار طویل نمیشه
که معلوم نیست کی نوبت به من برسه .
محاله ، محاله ممکنه بهم بگه نمیپذیرمت .
خیلی بزرگواره ،
با وجودی که بالاترین مقام این دنیای شلوغ پلوغه ،
هیچ وقت منتظرم نمیذاره .
گاهی اوقات واسش نامه مینویسم و
میدونم که نامههامو بیجواب نمیذاره ،
وقتی توی دفتر خاطراتم نامههام رو مرور میکنم ،
میبینم حتی یه دونش هم بیجواب نمونده .
من و خدا یه قول و قراری با هم گذاشتیم ،
اون به من قول داد همیشه مراقبم باشه و
کمتر و کمتر از عالیترین ،
بهم نده و من بهش قول دادم حتی اگر دل بیقرارم
در حسرت آرزویی بال بال میزد و
شوق استجابت دعایی آتیشم میزد
با تموم وجودم بدون ذرهای تردید ،
اول بگم اجازه خدایا ،
خدایا تو اجازه میدی ؟ تو صلاح میدونی ؟
اگه تو ناراضی باشی دلم به نارضایتیت راضی نمیشه ؛
میدونم آخه تو دوستم داری و
همیشه برام بهترینها رو خواستی ؛
اصلاً از خوبی بیانتهای تو ،
بد خواستن محاله .
اعتراف میکنم قول سنگینیه و
عمل بهش مثله به زبون آوردنش کار سادهای نیست ،
واسه همین از خودش خواستم
و بهش گفتم : من فقط یه بندهام ،
چیزهایی هست که تو میدونی و
من هیچ وقت نمیدونستم و شاید هیچ وقت هم نفهمم .
اتفاقاتی میافته که ذهن محدود من قادر به تعبیرش نیست ،
چشمهای قاصر من قادر به دیدن اون چه پشتش هست ، نیست ؛
دلایلی مخفی هست که شاید واسه همیشه مسکوت و
مکتوم باقی بمانه و اسراری هست که شاید
دونستنش ، فهمیدنش ، تو ظرف ادراک من نگنجد .
اینو تو می دونی .
پس واسه لحظههای دشوار به من قدرت تحملشو ببخش .
منو به اون نقطه برسون که همیشه یادم بمونه ،
همه چیز از سوی تو خیر مطلقه حتی اگر ظاهراً
همه چیز عذابآور و دشوار باشه .
گاهی اوقات آرزوهایی داشتم و
تو زیر نامه آرزوهام نوشتی موافقت نمیشود .
راستش اولش حس خوبی نداشتم ،
دلم میگرفت ، شاید به خاطر جنسم که شیشه حس و عاطفه بود .
منو ببخش که یه وقتایی از سر بیصبری و
ناشکیبایی تو خلوت و تنهاییم
ازت میپرسم : آخه چرا ؟ ؟ ؟
وقتایی که هر چی فکر می کردم فکر
اسیر خاکم به هیچ جا نمیرسید .
دنبال دلیل میگشتم و دلیلی پیدا نمیکردم ،
پیش میاومد که با یه بغضی تو گلوم
تکرار کنم : آخه واسه چی ؟ چی می شه اگه ... ؟
یه وقتایی از سر بیحوصلگی و
فراموشکاری بهت گله میکردم ،
چقدر از بزرگواریت شرمندهام که منو در تموم
لحظههای ناشکریم ، توی تموم لحظههای بیصبریم
با محبت تحملم کردی ، نه تنبیهم کردی نه
حتی ذرهای محبتت رو ازم دریغ کردی .
توی تنهاترین لحظات تنهاییم ، درست تو لحظههایی
که فکر میکردم هیچ کس نیست ،
اون موقع که به این حس میرسیدم که چقدر تنهام ،
واسم نشونه میفرستادی
که : من خودم تا آخرین لحظه باهاتم
واسه تموم لحظات همراهتم .
من تنها بنده تو نبودم اما یه لحظه هم تنها رهام نکردی .
تو تنهاترین و محکمترین قوت قلب دل تنهامی .
تو طوفانهای زندگیم تو ابتدا و اصل آرامشمی .
تو از من به من نزدیکتر بودی موندم
که چطور گاهی اوقات چشمهای غافلم ندیدت
اما تو هیچ وقت حتی لحظهای منو ترک نکردی .
روزهایی رسید که فکر کردم با من قهری
تو حتی در همون لحظهها با همون فکر اشتباه
که حتی از به خاطر آوردنش شرمنده میشم
از من قهر نکردی و به خاطر این فکر کودکانه
نادرست طردم نکردی .
من دوستت دارم .
منو ببخش اگه قولم مثل خودم کوچیکه ،
اما دلم به بزرگی بیحد تو خوشه و پشتم به کمکهای تو گرم .
از تو سپاسگزارم که با بزرگواری همیشه کمکم کردی .
تو همونی که هر وقت ازت یاد کردم ،
بهم امید بخشیدی ، تو یادت چیزی هست که
منو زیرو رو میکنه . غصههامو میشوره
و دلشکستگیهامو ترمیم میکنه ؛
چیزی که درهیچ چیز غیر از یاد تو نیست .
هر وقت خواستم ببینمت بیدرنگ با مهربونی
در رو به روم باز کردی و نگاه نکردی گناهکارم .
حذفم نکردی من همیشه دست خالی به دیدنت اومدم
و تو همیشه با دست پر روانهام کردی .
هر وقت صدات کردم طوری بهم جواب دادی
كه انگار مدتهاست منتظرم بودی ؛
هر وقت ندونسته از بیراه سردرآوردم
خودت منو صدا کردی ، گاهی با تلنگر
اتفاقات ساده روزمره منو از ادامه یه
راه غلط منع کردی . اما حتی اون وقتی که
ازم مکدر بودی با بزرگواری آبروم رو حفظ کردی .
تو همیشه خدا بودی و من همیشه حتی کمتر از یه بنده ،
به من از صفات و ذات چیزهایی ببخش
تا جسم خاکی من به روح آسمونی حتی شده یک سر سوزن نزدیکتر بشه .
به حافظهام قدرتی ببخش تا اجازه گرفتن
از تو رو هیچ وقت از خاطر نبره ،
به ارادهام همتی ببخش تا استوار بر این عهد پابرجا بمونه .
ازت متشكرم خدای خوب من .
نگران نباش!!
حال دلم خوب است آرام گوشه ایی نشسته
و رویاهایش را به خاک می سپارد!!
روزی که بیمارستان دست می کشند رو چشمام....
روزی ک دونفر میرن دنبال خط سیاه روی عکسم...
روزی ک دوتا مرده شوربا کافور
جنازمو میشورن و غسل میدن...
روزی که شبش شب اول قبرمه...!!
روزی که دیگه هیچ دردی رو تو بدنم حس نمی کنم!!!..
روزی ک یادت باهام نیس!!!!....
روزی که کفنم سفیده و پنبه تو گوش و بینیم هس...
روزی که جسدم زیر خاک دفع میشه...!!
اون روز نزدیکه...
اون روز تو اخرین نفری هستی که سر قبرم میای...!!
اخرین نفری که فاتحه میخونه...
اخرین اشکو برام میریزی....
اخرین دردم... اخرین غم... اخرین دیدارمون...
اخرین خداحافظی بی جواب تو بامن....
اخرین روز زندگیم نزدیکه!!!....