جدایی


من خیره نشسته ام ...


من خیره نشسته ام به نام تو...


من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره

 

به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..

سکوت کرده ای..

با خودت می گویی: خیالی نیست.. می سوزد و می رود و ..

نمی دانی چه دردی دارد این سوختن..

نمی دانی..

و باز هم نمی دانی..

نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای..

.
دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و..

می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت..

خسته ام ..

و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی...

 


خیال کن روزگارم......رو به راهه...!
خیال کن رفتی و دلم نمرده...!
خیال کن مهربون بودی وقلبم...
کنار تو ازت زخمی نخورده...!
خیال کن هیچی بین ما نبوده..
خیال کن خیلی ساده داری میری...

خیال کن بی خیاله بی خیالم...!
شاید اینجوری....ارامش بگیری...
گذشتی از من و ساکت نشستم...
گذشتی از من و دیدی که خستم...
تو یادت رفته که توی چه حالی...
کنارت بودم و زخمات و بستم....!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 28 دی 1393 ا 14:41 نويسنده : دختر بلوچ ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.